2 آبان
جهان آرا در بی سیم می گوید: «بچه ها، بیایید خیابان آرش، شهر دارد سقوط می کند.» بچه ها از شدت خستگی توان ادامه کار را ندارند. چهار صبح همه به فرمانداری می روند. هنوز چشمشان گرم نشده که با صدای تیراندازی به خود می آیند. دشمن نزدیک ساختمان فرمانداری است. عراقی ها با پنج گردان نیروی مخصوص و یک گروهان تانک و آتشبار توپخانه، خود را به فرمانداری می رسانند و پل خرمشهر را تصرف می کنند.
3 آبان
شب است. دشمن به نزدیکی های مسجد جامع رسیده است. هنوز دو سه گروه از بچه های خرمشهر و تعدادی از نیروهای داوطلب مقاومت می کنند. شهر در آستانه سقوط کامل است. فرماندهان ارتش دستور عقب نشینی می دهند. بچه ها حاضر به تخلیه شهر نیستند. تنها مسیر خروج، راه باریک زیر پل است. بچه ها در و دیوار مسجد جامع را می بوسند و وداع می کنند. دشمن راه باریک را زیر آتش گرفته است. یکی از بچه ها دیوار آتش درست می کند تا بقیه از زیر پل عبور کنند. او آن قدر مقاومت می کند تا خود به شهادت می رسد.
4 آبان
ده صبح، شهر سقوط می کند و آخرین مدافعان آن با دلی خونین و تنی خسته، خود را با قایق به شرق کارون می رسانند. آن سوی کارون بغض بچه ها می ترکد: بعضی ها سر خود را به نخل ها می کوبند؛ یکی فریاد می زند: «خرمشهر، صدای مرا می شنوی؟ ...به بعثی ها بگو ما برمی گردیم...
سرهنگ عراقی، صبار فلاح الامی در خاطراتش می نویسد: «ما پس از اشغال خرمشهر برای ایجاد مواضع دفاعی، خانه ها را منهدم کردیم. شهر به ویرانه ای تبدیل شده بود. نقشه آن به هم خورده بود و اثری از خیابان ها وجود نداشت. در این مرحله از عملیات که در اکتبر 1980 ]مهر 1359[ انجام گرفت، تمام خانه های خرمشهر غارت شد. من شخصاً ده تلویزیون، پنج یخچال، چهار فرش دستباف و مقداری اثاث منزل و در و پنجره را با خود به غنیمت بردم.
آلکس افنای، خبرنگار آسوشیتدپرس دربارة سقوط خرمشهر می گوید: «مدافعان ایرانی چنان مقاومت سرسختانه ای از خود نشان دادند که ایران نام خرمشهر را به خونین شهر تغییر داد. من بلافاصله پس از سقوط خرمشهر به دعوت سرفرماندهی عراق، همراه گروهی از خبرنگاران به آنجا رفتم. در این شهر یکصد و پنجاه هزار نفری به سختی می شد خانه ای را یافت که آثار خمپاره و گلوله بر دیوار هایش نباشد. این شواهد حاکی از دفاع خانه به خانه ایرانی ها از شهر بود
فرم در حال بارگذاری ...