دعوت به همدلی و وحدت
حضرت امام(ره)، سخت معتقد به وحدت امت اسلام در مقابل استعمارگران و دشمنان اسلام بود. دعوت به یگانگی و همدلی، بخش مهمی از پیام ها و سخنرانی های آن فرزانه بود. امام خمینی(ره)، هرگونه حرکتی را که به تفرقه صفوف مسلمانان منجر شود و سلطه استعمار را بر کشورهای اسلامی در پی داشته باشد، جایز نمی دانست. او با صدور فتاوایی خردمندانه، و پشتیبانی از اعلام هفته وحدت در جهان اسلام در سالروز ولادت پیامبر گرامی اسلام(ص)، و صدور پیام های وحدت آفرین، راه های عملی وحدت شیعه و سنی را ارائه کرد. ایشان در تمام دورانی که رهبری انقلاب اسلامی را به عهده داشتند، در برابر کوشش هایی که به منظور ایجاد تفرقه و شکاف در میان شیعه و سنی انجام می گرفت، آشکارا به مبارزه برخواست و موفقیت های چشمگیری نیز به دست آورد.
آغازگر دوره ای پرشکوه
حضرت امام خمینی(ره) در دورانی انقلاب اسلامی ایران را به ساحل پیروزی رساند که جامعه بشری در تضاد و تعارض بین فطرت الهی خود با تحولات مادی گرایانه دنیا به دنبال چاره ای اساسی برای رفع آن تلاش می کرد. اندیشه های پاک و نورانی این مرد نمونه تاریخ در حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که الهام از منابع غنی اسلام بود، بی درنگ دل ها را به خود جلب و جذب نمودو آغازگر دوره ای پرشکوه و با عظمت بود. پیام جان بخش امام(ره)، بر این معنای عمیق استوار شده بود که اسلام می تواند تمدنی قوی و بالنده و عالَم گیر بنا نهد. تمدن اسلامی که امام(ره) خواستار آن بود، به جهانیان فهماند که بُعد الهی و مادی انسان نه تنها با یکدیگر در تعارض نیستند، بلکه در پرتو تعالیم حیات بخش و انسان ساز الهی، می توانند در هیأتی واحد سامان یابند و به تکامل برسند.
احیای معنویت
بی تردید از برجسته ترین الگوهای رفتاری و سیر و سلوک در عصر حاضر، امام خمینی(ره) است. او که تمام عمر را یکسره در طریق بندگی و اخلاص قدم زد و تمام هستی خود را وقف راه خدا و بندگی او نمود. او عشقی مخصوص به نماز و نیایش و دعا و تهجد داشت؛ به گونه ای که واپسین لحظات زندگی او نیز آمیخته با عطر نماز و قرآن بود. نهضت پیامبر گونه او ـ که آزادی را برای ملت ما به ارمغان آورد و اهل قبله را در جهان شوکتی دوباره بخشید ـ زمینه ساز حیات دوباره دین و احیای معنویت و خودسازی و توجه به خدا در عصر مادیت شد.
دست بـﮧ قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم
اما نشد ...
خواستم از "دردم" بگویم
دیدم دردِ شما ، خودِ (( من )) م ...
خواستم از "بـﮯ کسـﮯ" ام حرف بزنم
دیدم 「تنها」 تر از شما در عالم نیست
خواستم بگویم "دلم از روزگار گرفتـﮧ
دیدم خودم در 「خون بـﮧ دل」 کردنِ شما کم نگذاشتـﮧ ام ...
قلم کم آورد ...
بـﮧ راستـﮯ کـﮧ وسعت (( مظلومیت )) شما قابل اندازه گیرے نیست
… چه قدر سخت است بغضی در گلو داشتن و فواره ای از اشک در گلو نهفتن و به اجبار روزگار لبخندی بر چهره ی شکسته ام نهفتن و آه سردی با سوز جانکاه کشیدن و قلبی از احساس در وجودم نهفتن.
نمی دانم چند روزی است سیب سرخی در دستم و نگاهم بر قالب عکس
چشمانم پر از لبخند زمان در انتظار ، روحم پر امید در انتظار مهدی
مهدی زمان ، هدایت کننده زمان و تجلی دهنده ی قلبهای در انزوا نشسته ی منتظران
بیا که نرگس باغچه مان در انتظارت خشکید و منتظر دستان پر محبتت ، لحظه شماری می کند.